روند آرام شدن
صدای ضربه هایی ک داره ب پیکره ی روحم میخوره خیلی دلخراشه
ولی این ضربه ها لازمه
برای ساختن تندیس زیبا لازمه
ضربه داره تمام چیزایی ک برام لازم نیس رو میتراشه و ازم دور میکنه
حرف زدن در موردش خیلی راحته
ولی بسیار سخته..بسیار
اونقدر سخت ک دیشب داشتم دیوونه میشدم
مث یه پرنده ک خودشو ب در و دیوار قفس میزنه
گریه میکردم
داد میزدم
هزار بار رفتم زیر بارون و برگشتم
ب هر چیزی پناه بردم تا دردشو تسکین بدم
اینقد خسه شدم ک تو خسگیام و اشکام خوابم برد
مث یه معتادی ک میخواد ترک کنه و باید درد بکشه
هوووممممم
اما امروز حالم خوبه:)
همین ک تونسم یه شب سخت رو پشت سر بزارم
انرژیمو بیشتر کرد
یه قدم جلوتر...
+این روزا دارم با آدمایی آشنا میشم ک باید خیلی قبل تر میشناختمشون:)
بازم شکر
++کامنتا باشه واسه بعد
+++تا حالا اینقدر جلو نیومده بودم!
دورم اما نزدییییک!
این مطلب در تاریخ: 19 دی 1398 ساعت: 2:49 منتشر شده است